کد مطلب:140537 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

واقعه ی سیبور
ابی مخنف می نویسد در سیبور شیخ كبیری بود او نیز تمام مشایخ را از بزرگ و كوچك و پیر و جوان طلبید و گفت یا قوم هذا رأس الحسین بن علی این سر سید اولاد آدم و سر فرزند خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله است این قوم پسر پیغمبرشان را از روی ظلم كشته اند سر او را به شام می برند اگر این طایفه ستمگر را به بلد خود راه دهید و رعایت نمائید خدا از شما مؤاخذه می كند آنوقت چه خواهید كرد فقالوا و الله ما یجوزون فی مدینتنا همه گفتند به ذات خدا نمی گذاریم از شهر ما بگذرند و قدم در بلد ما بگذارند مشایخ و پیران گفتند یاران خدا فتنه را دوست نمی دارد این سر را به تمام شهرها برده اند و نیز این اسیران را از همه شهرها گذرانیده اند حتی معارضه نكرده بگذارید بیایند بگذرند جوانان با غیرت آن بلد به جوش و خروش برآمده گفتند و الله لا كان ذلك ابدا بخدا كه این نخواهد شد نخواهیم گذاشت كه یكنفر از لشگر قدم باین بلد بگذارد پس جوانان دست به شمشیر و سنان بردند و نیز سایر آلات طعن و ضرب برداشتند عزم را جزم كردند كه جندالكوفان و حزب الشیطان را به مدینه خود راه ندهند اگر چه خونها ریخته شود پیران سالخورده كه این غیرت از جوانان خود دیدند آنها هم نیز به غیرت درآمدند با جمعیت عام از دروازه بیرون آمدند سر راه بر سپاه گرفتند بزرگ شام را دشنام دادند خولی بن یزید ملعون با سپاه خود بر ایشان حمله كرد جمعیت سیبور آستین غیرت بالا زده و همت از شاه مردان خواستند خود را بر سپاه خولی زدند در اندك زمانی ششصد نفر از اصحاب خولی را به درك واصل كردند و پنج نفر از جوانان شهید شدند رحمهم الله تعالی و فی نسخة هفتاد و شش نفر از لشگر كفار كشته شدند و هفتاد نفر از اهل بلد شهید شدند و هذا اقرب در آن هنگامه گیرودار كه اهل سیبور به حمایت آل پیغمبر صلی الله علیه و آله درآمده بودند و او را یاری می كردند علیا مكرمه


ام كلثوم سلام الله علیها پرسید این شهر را چه نام است كه مردمان او غیرت دین دارند گفتند سیبور آن مخدره در حق ایشان دعای خیر كرده فرمود اعذبهم الله تعالی شرابهم و ارخص اسعارهم و رفع ایدی الظلمة عنهم فلو ان الدنیا مملوة ظلما و جورا لمانا لهم الا قسطا و عدلا خداوند آب این بلد را گوارا و شیرین كند وسعت و فراوانی و بركت دهد دست ظلم و ظلمه را از ایشان كوتاه گرداند اگر دنیا مملو از ظلم و جور شود نرسد ایشان را مگر قسط و عدل



هم عترة المختار اكرم شافع

و افضل مبعوث الی خیر امة



بروجی بدورا منهم قد تعنیت

محاسنها فی كربلا ای غیبة



رماها یزید بالخسوف و طالعا

بانوارها جلت دجی كل ریبة



خیل لشگر از آنجا نیز حركت نمودند حتی وصلوا حماة تا رسیدند به حماة